سکوت باد

نوشته های پراکنده

سکوت باد

نوشته های پراکنده

من سرطان گرفته ام

دیروز زیر باران ناگهان دیدمش

حواسش به من نبود

منتظر اتوبوس‌های بی.آر.تی

چشمان هیز من و او

خیره بر روی زنان پوشیده و غیره!

نگاه ما داغدار نبود اما گویی چشمانمان

نه بهتر است از مردی که شبهایش را در خیابان بین انقلاب و جمهوری صبح می‌کند بگویم

نه . . . زود قضاوت نکن او فقط یک کارگر فصلی‌ست است

پس چه اهمیت دارد نوشتن درباره او

خوب! می‌دانم زیراندازش کارتن و 2پتو هم...

روزهای بارانی کجا می‌روی وقتی پیاده‌رو هم تحمل نگاه تو را ندارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد