تو زندگینامهها مینویسن که فلانی یه مدت اینجا بود، چند سال بعد اینجوری شد، آخرشهم اونجوری شد که . . . موفق شد ولی نمیگن تو این بینها چه عذابایی که نکشید، تازه خیلیها مثل ما فقط تو قسمت عذابن.
چقدر فردای ما شلوغ است!
چقدر برای گفتن و شنیدن دیر شده است!
صدای زنگ خواب نیمروزی زمان برای گفتن ناگفتهها تمام!
آواز من از آواز قوی بیرنگتر است!
ای کاش به این دنیا نمیآمدم که چنین سربار شما باشم. فکر میکنم که هر گز نتوانم حتی زندگی محقری بسازم. حاضرم هر کاری بکنم.
وقتی پدرش فوت کرد، بیشتر از این شرمسار بود که او با فکر اینکه پسرش به درد هیچ کاری نمیخورد، از دنیا رفت.
قسمتی از زندگی انیشتین
(از کتاب فیزیک غیرممکنها-میچیو کاکو-مترجم حمید جنابزاده)
خودمو نگاه کنم، عشق ریاضی بودم و از فیزیک و هنر و... بدم میومد اما عمران و برق خوندم!
برا خودم نمیتونم کاری بکنم به فکر آزادی مملکتم هستم!
اینقدر شکست خوردهایم که دنبال پیشرفت یکبارهایم . . .
هیچ چیزی سر جای خودش نیست
هرگاه اشتباهی میکنی، تصمیم میگیری که دیگه اونو تکرار نکنی!
چقدر ما زیاد تصمیم میگیریم ولی باز بعضی مواقع نیاز به تصمیم است!
تو را دوست دارم به اندازهی کهکشانها!
نه اندازهی کهکشانهادرست است، نه دوست داشتن من!
هر کاری میکنم نمیشه به این فکر نکرد که ما با اینکه سازنده ابزار و وسایل هستیم اما از آن تاثیر میگیریم!یه شباهت عجیبی هم به وسایل نقلیه هم داریم، بدنه و ظاهرمون خوبه اما وقتی کابوتو میزنیم بالا، همهچی و همهجا بوی رنگ و کثافت میده! ما که اینطوریم، شما چطور؟