سکوت باد

نوشته های پراکنده

سکوت باد

نوشته های پراکنده

کاش می‌شد آزاد بود

از کرانه

از مردم

از درد

مثل یک پرنده

بی‌نیاز

بی‌سخن

بی‌حرف!


دیگر ای برادر بسیجی‌ام بوی خاک و عطر یاس نمی‌دهی!

پیشتر بوی نفت و ادکلن ...

لااقل بوی خاک این وطن نمی‌دهی!

در نگاه تو دیگر نور نیست

چهره‌ات کریه و زشت کرده‌ای

دیگرش بوی خاک و خون نمی‌دهی

چون بجای سنگرت کهریز... ساخته‌ای!


مرده است

از برای زنده‌‌ها گل میبریم

پارچه با اسم

مسجدی با خرما و ...



از میوه‌فروش‌ها خوشم نمی‌آید چون فقط به اونایی‌که پول می‌دن میوه می‌دن!



امروزه جرم لبخند زدن خیلی بیشتر از گریه کردنه!


می‌تونی موفق باشی اما خوشحال نباشی،

می‌تونی خوشحال باشی اما موفق نباشی،

هر دو یا هیچکدام!


می‌دونم راهی هست ولی نمی‌تونم پیداش کنم!

اصلن نمی‌دونم باید چطوری دنبالش گشت!

راستی از کجا می‌دونی راهی هست؟


یعنی ممکنه بن‌بست باشه یا بی‌راهه

من‌که راهی نرفتم که بن‌بست تحلیل بشه، پس بن‌بست! نمی‌دونم شایدم

اما این همه زمان، کلی راه‌های ناشناخته و نرفته، آیا باز راهی نیست؟


یه روزی میرسه که برا ما فردا نمیرسه!


شعرهایم برای تو

و

نفس‌هایت برای من

معامله پایاپایست!


ما عاشق نمی‌شویم

فقط

کلام را به بازیچه گرفته‌ایم(می‌گیریم)