سکوت باد

نوشته های پراکنده

سکوت باد

نوشته های پراکنده

نیم نگاه

تو زندگی‌نامه‌ها می‌نویسن که فلانی یه مدت این‌جا بود، چند سال بعد این‌جوری شد، آخرش‌هم اون‌جوری شد که . . . موفق شد ولی نمی‌گن تو این بین‌ها چه عذابایی که نکشید، تازه خیلی‌ها مثل ما فقط تو قسمت عذابن.


ناگفته‌های درونی‌ام!

چقدر فردای ما شلوغ است!

چقدر برای گفتن و شنیدن دیر شده است!

صدای زنگ خواب نیم‌روزی   زمان برای گفتن ناگفته‌ها تمام!

آواز من از آواز قوی بی‌رنگ‌تر است!


امید

ای کاش به این دنیا نمی‌آمدم که چنین سربار شما باشم. فکر می‌کنم که هر گز نتوانم حتی زندگی محقری بسازم. حاضرم هر کاری بکنم.

وقتی پدرش فوت کرد، بیشتر از این شرمسار بود که او با فکر اینکه پسرش به درد هیچ کاری نمی‌خورد، از دنیا رفت.

قسمتی از زندگی انیشتین

(از کتاب فیزیک غیرممکن‌ها-میچیو کاکو-مترجم حمید جنابزاده)


ما چرا موفق نمی‌شویم!؟!

خودمو نگاه کنم، عشق ریاضی بودم و از فیزیک و هنر و... بدم میومد اما عمران و برق خوندم!

برا خودم نمیتونم کاری بکنم به فکر آزادی مملکتم هستم!

این‌قدر شکست خورده‌ایم که دنبال پیشرفت یکباره‌ایم . . .

هیچ چیزی سر جای خودش نیست


رابطه


این‌قدر که من تنهایم، گه‌گاهی احساس می‌کنم که خدایم!


اشتباه

هرگاه اشتباهی می‌کنی، تصمیم می‌گیری که دیگه اونو تکرار نکنی!

چقدر ما زیاد تصمیم می‌گیریم ولی باز بعضی مواقع نیاز به تصمیم است!


دلم برای خودم تنگ شده رفیق!


تو را دوست دارم!

تو را دوست دارم به اندازه‌ی کهکشان‌ها!

نه اندازه‌ی کهکشان‌هادرست است، نه دوست داشتن من!


ظاهر و باطن ما و ماشین!

هر کاری میکنم نمیشه به این فکر نکرد که ما با  اینکه سازنده ابزار و وسایل هستیم اما از آن تاثیر می‌گیریم!یه شباهت عجیبی هم به وسایل نقلیه هم داریم، بدنه و ظاهرمون خوبه اما وقتی کابوتو می‌زنیم بالا، همه‌چی و همه‌جا بوی رنگ و کثافت می‌ده! ما که اینطوریم، شما چطور؟



ما تغییر دهنده‌‌ایم و نه آفریننده!

وقتی درخت هست پس چوب به دست میاد، وقتی چوب هست پس میز ساخته می‌شه!

در اصل ما درخت را به میز تبدیل کرده‌‌ایم، تغییر فرم.

اگر فرض کنیم خدا هست پس آیا خدا یک جادوگر است؟

کوه را آفریده، اما از چی؟

اگر از چیز دیگر پس آن‌چیز را چه کسی ساخته و از چه؟ آیا خدا آن‌را از هیچ ساخته!؟!

آیا امکان دارد؟